شعر طنز بسیجی
بسیجی
بسیجی ترکش خورده
ترکش سرش رو برده
عروسی نکرده مرده
ان شاءالله مبارکش باد
داشته کلاش میبرده
ترکش تو قلبش خورده
شهید شده ،نمرده !
انشا الله مبارکش باد
برگرفته از وبلاگ شهدای بجستان
بسیجی
بسیجی ترکش خورده
ترکش سرش رو برده
عروسی نکرده مرده
ان شاءالله مبارکش باد
داشته کلاش میبرده
ترکش تو قلبش خورده
شهید شده ،نمرده !
انشا الله مبارکش باد
برگرفته از وبلاگ شهدای بجستان

شعر در سوگ مجاهد نستوه سروده شهید شاخص مهدی رجب بیگی
در سوگت ای مجاهد نستوه
تاچند من بگریم وباشم
رنجی عظیم ودردی بزرگ را
بر دوش،من بگیرم وباشم
در سوگت ای ابوذر دوران
تا کی سیه بپوشم و باشم
بر سینه سرد ومرده دیوا ر
سیمای تو ببینم وباشم
در سوگت ای رفیق خوب خدا
تا کی غمین بمانم وباشم
از خطبه های شگرف وعمیقت
تا چند من نیوشم وباشم
در سوگت ای پیر جمعه امت
تا کی دلم برید و باشم
بیدار شب تا طلوع فج
عکس تو را ببوسم وباشم
شهید رجب بیگی اسوه تقوا و مجاهدت و نمونه یک بسیجی کامل بود که در تسخیر لانه جاسوسی (انقلاب دوم از زبان امام(ره)) نقش بارزی داشت.
شهید مهدی رجببیگی در سال ۱۳۳۶ در شهر دامغان به دنیا آمد. دوران کودکی و نوجوانی را همراه خانوادهاش در تهران سپری کرد. زندگی در محلههای فقیرنشین تهران، طعم فقر و محرومیت را از همان آغاز نوجوانی به وی چشاند.
مهدی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در همان تهران گذراند و به علت استعداد فوقالعادهای که داشت، همواره از دانشآموزان موفق مدارس محسوب میشد. وی از همان ابتدا علاقه بسیار زیادی به مطالعه و تفکر و تحقیق داشت، لذا تا قبل از پایان تحصیلات متوسطه، با کتب مذهبی بسیاری آشنا شد.
خانواده مهدی از وی به عنوان الگو و سرمشق و چهرهای محبوب و مورد احترام در میان تمام اقوام و آشنایان یاد میکنند، چراکه در برخوردهایش بسیار متواضع و فروتن بود.
او از همان ابتدا علاقه بسیاری به کمک به طبقه محروم و مستضعف داشت؛ طوریکه بنا بر گفته مادر ایشان، حتی در کودکی برای کمک به مستخدم مدرسه، زودتر از دیگران در مدرسه حاضر میشد. همچنین وی از همان ابتدا بعد عرفانی قویای داشت؛ طوریکه شبها غالباً تا نیمی از شب گذشته به عبادت و راز و نیاز با پروردگار خویش مشغول بود و بسیاری از روزها را نیز روزه بود.
شهید رجببیگی در سال ۱۳۵۴ وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و در رشته مهندسی راه و ساختمان به تحصیل مشغول شد. وی از همان اوائل ورود به دانشگاه، همراه با دیگر برادران مسلمان خود به فعالیتهای صنفی-سیاسی روی آورد. استعداد زیادش او را در درس نیز بسیار موفق ساخته بود. در اواخر سال اول از طرف دانشجویان به عضویت شورای دانشجویی دانشکده انتخاب شد و این مسئولیت را تا سال ۱۳۵۸ و آغاز انقلاب فرهنگی ادامه داد. در شورای دانشجویان یکی از افراد بسیار فعال بود و موضعگیریهای کوبندهاش همیشه برای وابستگان به رژیم در دانشکده و دانشگاه ایجاد زحمت میکرد وی سرانجام به دست مناقین کور دل در تهران ترور گردید وبه یاران شهیدش پیوست
میان اشکهایم تیر بارانها اثر کرده
وجود خاکیم غرق تماشای شهیدان است
ولی فکرم به عرش کبریا اینک سفر کرده
سفر کردم که یاد آرم غریبی نگارم را
که با فرزند وجانانش به را حق خطر کرده
چه راهی ،راه مردان بلند آوازه مجنون
که در قحطی آب از رود پر آبی گذر کرده
چه آبی،که بود مهریه عشق خداوندی
ولی او جرعه ای از خوردنش آن دم حذر کرده
بخورده خون دل او بهر عطشانی طفلانی
که جامه از عطش و بی کسی از تن به در کرده
نشد آبی ز مشکش کودکی سیراب بنماید
کنار رود افتاد و ز مولا جام سر کرده
تمام قامتش گلگون وغرق تیر وصد نیزه
ولی انگار مادر آن دم از نعشش گذر کرده
قاسم پروانی
شعر زیر سروده یک جانباز شیمیایی است که در وصف اربعن سروده است
رسید اربعین
باز دلم خون شد و چشمم گریست
آنکه درین روز چون من نیست کیست؟
باز دگر باره رسید اربعین
جوش زند خون حسین از زمین
غرق تلاطم شده بحر محیط
یک سره درد است بساط بَسیط
شد چهلم روز عزای حسین
جان جهان باد فدای حسین
این شعر هم بسیار جانسوز است که جانباز خواسته درد دل خود را اینگونه توصیف نماید
تو فدایی خدایی ،مسته عطر کربلایی، جانباز شیمیایی
گر چه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند
مادرت میگفت دکترا جوابت کرده اند
مرگ تدریجی ست این دردی که داری میکشی
منتها با قرص های خواب خوابت کرده اند
روزگار بی وفا قلب تو را سوزانده است
با جناح و باند بازی ها کبابت کرده اند
دست خسته ت رو بالا کن
برای منم دعا کن
تو فدایی خدایی ،مسته عطر کربلایی، جانباز شیمیایی
خواب میبینی که کسی جویای احوال تو نیست
یا برای مصلحت ها انتخابت کرده اند
خواب میبینی که در سر دشتی و گیلان غرب
خواب میبینی مورخ ها کتابت کرده اند
خواب میبینی نفس در سینه تنگی میکند
خواب میبینی مثله سرپل خرابت کرده اند
خواب میبینی که مسولان بنیاد شهید
بر سر دروازه های شهر قابت کرده اند
از خدا میخواستی محشور باشی با حسین
خواب میبینی دعایت را اجابت کرده اند
شعر من گویای احوال دل تنگ تو نیست
قطره قطره در وجود خود مذابت کرده اند نه کبابت کرده اند
دست خسته ت رو بالا کن
برای ما هم دعا کن
تو فدایی خدایی ،مسته عطر کربلایی، جانباز شیمیایی
جسورانه دل رهبر شکستند گمان کردند در کوفه نشستند
علی 70 میلیون یار دارد هزاران مالک و عمار دارد
چه سلمانها به دورش در طوافند چه شمشیرها به اذنش در غلافند
فقط کافیست تا با یک اشاره جهان کفر گردد پاره پاره
گفتا که روز وصل را در انتظارم
ای پدر ومادر هر چه شهید بوی رفیقان مرا میدهید
بوی همانان که کبوتر شدند از فلکی های معطر شدند
در ره مقصود پسر داده اید همچو حسین پاره جگر داده اید
گوهر عشقید به دریا گمید چشم وچراغ همه مردمید
آی شهیدان غروب غریب این منم از لاله شدن بی نصیب
شاعر : علی اکبر اسفندیاری

ما همانیم که از قافله ها جا ماندیم چاره ای نیست که در حسرت فردا ماندیم
آسمانی همه بودند و رفتند آنجا ما که از جنس زمینیم در اینجا ماندیم
نور بودند که در آینه ها تابیدند ما هم از برکت آنهاست که بینا ماندیم
این چه رازیست که رفتند سبکبال و رها ما که عمری است در این حل معما ماندیم
دل بریدند چه راحت ز همه بود ونبود آه و افسوس که ما بنده دنیا ماندیم
بار بستند به امید رسیدن به خدا ما وصال همه شان را به تماشا ماندیم
جنگ،خون،آتش وایثار،شهیدی دیگر قاصر از گفتن ودر گیر غزلها ماندیم
رود بودند که تا وسعت دریا رفتند قطره بودیم و در حسرت دریا ماندیم
کاش آن قافله سالار نگاهی بکند ما همانیم که از قافله ها جا ماندیم
شاعر : خانم سمیه خاکپور
